نمایشگاه رفتن آقا کوچولوی خاله
سلام جیگر خاله خوبی .عزیزم .چه خبرا ؟
من خبر دارم واست بخونش
جمعه 21 بهمن 1390 با هم رفتیم نمایشگاه کیتکس .به گفته مامان مریم از کله سحر بیدارشون کرده بودی که برید نمایشگاه .بعد اومدید پیش ما وقتی به هم رسیدید شما خواب بودی .نزدیکای نمایشگاه بیدارشدی و کلی از توی ماشین خودتون برای منو متین دست تکون دادی و هی متین رو صدا می زدی.
خلاصه رسیدیم نمایشگاه ماشین ها رو که پارک کردیم دیگه گرفتنت سخت شد. یه دقیقه دست متین رو می گرفتی و دقیقه بعد یکی از ماها دنبالت که گم نشی. قبل رفتن توی نمایشگاه شیر کاکائو خوردی با کیک .تو نمایشگاه رو که نگو قلقله بود. همش دوست داشتی از پله برقی ها بالا بری و اویزون چی .چه کار خطرناکی....
توی نمایشگاه حسابی دویدی .با متین نقاشی کشیدی و باهم با لگوها بازی کردید و مامان دوتا وسیله اموزشی خرید که تا توی ماشین ولشون نمی کردی و همش توی دستت بود آخر سری هم راضی شدی فقط دست بابات بدی .اینم چند تا از عکساتون.
اینم مراحل نقاشی کشیدن شماست
یه خاله مهربون نقاشیتو چسبوند به دیوار