محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

زبل مامان

بعد از دوهفته به هم رسیدن

1392/12/24 22:44
557 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای خوب، من خاله محمدرضا هستم خیلی دوستش دارم و براش این وب رو درست کردم البته مامان جونش خیلی دلش می خواست خودش این کار رو انجام بده ولی هنوز موفق نشده که اینترنت داشته باشه ، تا اون موقع من خاطرات بامزه گل پسرمون رو که میدونم براش می نویسم و بعد ان شالله مامانیش به این زودیا خودش می شه نویسنده وب پسرش .

خوب بریم سر اصل موضوع :

محمدرضا و متین گلم که هر دوشون رو به اندازه دنیا دوست دارم بالاخره بعد از دو هفته به هم رسیدند توی خونه ما باهم کلی بازی کردند و خوش گذروندند و صد البته که حسابی هم دعوا کردند ولی نهایتا باهم خیلی خوب کنار اومدن مثل همیشه خب بچه ان دیگه صاف و ساده. بعد از کلی بازی به اصرار ما خوابیدن اما با وعده که وقتی بیدار بشن می بریمشون بیرون که با ماشین کوچولوی متین نوبتی بازی کنند خلاصه جونم واستون بگه بعد از بیدار شدن ما به وعده خود عمل کردیم آخه من و خواهرم تا الان سعی کردیم هر چی که قول می دیم رو انجام بدیم که خدا رو شکر تا الان توی این ماموریت موفق بودیم الان هم با چند تا عکس از عزیزای دلمون اومدیم .با دادن نظراتتون مارو خوشحال می کنید

 

 

همونطور که در تصویر مشاهده می کنید محمدرضا خان سوار ماشین با غروز در حال رانندگی

 

حالا نوبت متین عسل من و منتظر ایستاده

ولی اقا محمد ما که دل نمی کنه واسه همین متین خودشو بزور توی ماشین جا می کنه و ما عکاسا  هم در حال عکس گرفتنیم دو تا شیطون هم زورکی لبخند می زنند ولی ته دلشون.........                                             


 بالاخره متین ما هم سوار می شه ولی محمدرضا هنوز راضی نشده ومدام بهش می گه که بسشه و باید بیاد پایین ولی متین که ول کن نیست آخه نوبتش خب... محمد رضا هم ژست گرفته و عصبانی فقط نگاش می کنه

( به دستهای محمدرضا توی تصاویر زیر توجه کنید)

الانم دست از پا درازتر فقط به نشان دادن ناراحتیش اکتفا می کنه و لی بازم مصمم

 

 و پایان ماجرا شارژ ماشین تموم می شه و من بیچاره باید ماشین رو برگردونم بالا خب خسته می شم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زبل مامان می باشد