مرورخاطرات
نفس مامان: عکس زیر که واست گذاشتم مال تولد عزیزه که خونه خاله میترا گرفته بودیم تو و متین (عشق خاله) باهم حسابی بازی کردین وقتی شادی شما رو میبینم اشک تو چشمام جمع میشه دست خودم نیست خیلی خیلی شاد بودنتونو دوست دارم
آخ که چقدر ناز افتادی با اون چشمای معصومت
راستی اینجا دو ساله بودیا مامان فدای تو بشه نفس اینم یه عالمه بوس
و........
عزیزای من شمامثل داداش می مونید ایشاالله همیشه همینجوری بمونیدو هوای همو داشته باشید
اینجا هم 3 ساله بودین
اینجا رفته بودیم با خاله مینا پارک چمران کرج آخه خاله مینا ماشین داشت هر وقت می تونست میامد تا با هم بریم بیرون واقعا دستش درد نکنه ممنونشم
وای که اون روز چقدر به شماها خوش گذشت به زور بردیمتون خونه بازم می خواستید بمونید و بازی کنید
یاد یه شعری افتادم :
ما دو تا پسرخاله می رویم خونه ی خاله
که بقیشو یادم اومد می نویسم