بعد از دوهفته به هم رسیدن
سلام دوستای خوب، من خاله محمدرضا هستم خیلی دوستش دارم و براش این وب رو درست کردم البته مامان جونش خیلی دلش می خواست خودش این کار رو انجام بده ولی هنوز موفق نشده که اینترنت داشته باشه ، تا اون موقع من خاطرات بامزه گل پسرمون رو که میدونم براش می نویسم و بعد ان شالله مامانیش به این زودیا خودش می شه نویسنده وب پسرش . خوب بریم سر اصل موضوع : محمدرضا و متین گلم که هر دوشون رو به اندازه دنیا دوست دارم بالاخره بعد از دو هفته به هم رسیدند توی خونه ما باهم کلی بازی کردند و خوش گذروندند و صد البته که حسابی هم دعوا کردند ولی نهایتا باهم خیلی خوب کنار اومدن مثل همیشه خب بچه ان دیگه صاف و ساده. بعد از کلی بازی به اصرار ما خوابیدن اما با وعده ...