دیدار تازه

سلام عشق خاله ببخشید که توی این مدت مطلب جدید واست نذاشتم. آخه سرم شلوغ بود و تازه از شما هم که خبر نداشتم .آخه حسابی مریض بودی و واسه همین مامان مریم مجبور بود خونه نگهت داره تا خوب بشی. ولی خب از 2 روز پیش تا حالا همدیگه رو دیدیم خیلی دلم برات تنگ شده بود وقتی رسیدیم به هم کلی بوست کردم و توی بغلم حسابی له شدی آخه خاله دیگه طالقت نداشت خب.

جمعه هم اومدیم با متین  خونتون و حسابی با متین بازی کردی.

خاله فدات بشه اینقد بابا علی نیست خونه و همش سر کاره وقتی ما رسیدیم دم در فروی گفت بیاید بابا علی هم هست صورتتت از این همه ذوق برق می زد که انگاری دنیا رو بهت داده بودن و همه چیز کامل بود.

شما متین با ماشین دیوونتون بازی کردید و کارتون بامبی رو دیدید چون خیلی خوابتون میومد موقع کاتون براتون بالش گذاشتیم بخوابید ولی خب شیطونک که نمی ذاشت شما ها چشماتون رو ببندید واسه همین اول متین رو روی پام خوابوندم که با این که از چشماش اشک میومد بازم نمی خوابید که خلاصه خوابش برد .شما هم توی بغل من دراز کش روی تخت خوابوندم .خاله فدات بشه خاله قربونت بره خاله بمیره واست قبل خواب یه هویی بدون هیچ مقدمه ای گفتی خاله خیل دوستت دارم. اون موقع دنیا مال من بود داشتم بال در میاوردم خیلی حال کردم مرسی خاله . منم دوستت دارم.عاشقتم می خوامت خیلی زیاد.بوس بوس بوس بوس واسه تو پسر خوش قلب.

بعداز ظهر هم رفیتم شهر بازی پروما شما متین کلی خوش گذروندید و بازی کردید. عکس خیلی نشد بگیرم چون همش در حال ورجه وورجه بودید این چند تا عکسم خیلی خوب نیست ولی بهتر از هیچی .