محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

زبل مامان

خاله نوشته دوباره

1390/9/2 0:21
481 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جیگر خاله اینقده دوستت دارم عسل که می میرم واست البته اول واسه گل پسری خودم که حسودیش نشه یه وقتی.

جونم واست بگه امروز  با خاله میترا و متین جونت اومدیم خونتون طبق معمول کلی ذوق کردی البته به این شیوه که ناز می کردیو می رفتی توی اتاقو قایم می شدیو خودت وواسمون لوس می کردی ، خاله قربون ناز کردنات .

از کله سحر اونجا بودیم با هم صبونه خوردی شما هم که ماشالله خوب می خوری همیشه بزنم به تخته چشمت نکنن. مامان جونت ارده و شیره خرما رو با هم مخلوط کرده بود شما هم مثل قرقی می رفتی بالا اونم با شیر چه شود بخور بخور داریا!!!!!!!!!!!!!!

بعدش با متین یه عالمه بازی و شیطنت کردید داد منو مامانیو خاله میترا رو  در آوردید . همدیگرو زدید. و منو شما دوتا گل پسر خیلی با هم بازی کردیم ، چرخو فلک، درست کردن پازل، کارت بازی ، قایم باشک ، به من که خیلی خوش گذشت. می دونم شما هم دوست داشتی. ظهر مامان مهربون برامون ماکارونی خوشمزه درست رد و حسابی تو متین شیمکتونو پر کردید. بعد ناهار باز بازی و دعوا و بزن بزنو رقصیدنو، خلاصه حسابی ورجه وورجه کردیم با هم عکساشم می زارم ببین.

راستی خاله جون شما نمی دونم از کجا یاد گرفتی برقصی و خیلی خوشگلو حرفه ای وقتی میرقصی دل آدم واست ضعف می ره

عمو مهدی هم که اومده بود می خوردتت با این رقصیدنت. ماه ماه ماه می رقصی فدات شم ناز می کردو دل می بردی و اینقده خوشگل رقصیدی که همش منو عمو مهدی بوست می کردیم خاله میترات هم هی قربون صدقت می رفت و مامانیت هم می زد توی قفسه سینش که اهی من فدات شدم. من تازه جیغم می زدم آخه خیلی ماه بود بعدا اگه تونستم برات می زارم ببینیش . بوس بوس بوس بوس یه عالمه هر چی بگم بازم کمه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان یسنا
2 آذر 90 19:38
خوش به حالت محمدرضا جون چه خاله ای داری حسودیم شد به خدا که اینقدر دوستت داره


شما لطف داری خانمی
خاله میترا
16 بهمن 90 12:35
جیگر جفتتونو
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زبل مامان می باشد