محمدرضامحمدرضا، تا این لحظه: 15 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

زبل مامان

بابات نذاشت چی کارکنم دیگه؟!

1390/8/27 22:22
399 بازدید
اشتراک گذاری

 منو شماو بابا علی رفته بودیم پروما برای خرید شما هم که همیشه دوست داری توی سبد بشینی وقتی خسته شدی همش می گفتی مامان بریم خونه دیگه خسته شدم ماهم برای این که کمی تحمل کنی برات خوراکی و ماست میوه ای خریدیم ولی شما دیگه لباس خوابو پوشیده بودیو همون جوری که نشسته بودی خوابت برد. منم فرصت طلب عکس گرفتم تازه غیر از من هر کی می دید کلی ذوق می کردو عکس ی گرفت. خریدامون که تموم شد رفتیم دم صندوق شما همچنا خواب بودی. صندوقدارا اینقدر خوششون اومده بود که رفتن با مدیر پروما صحبت کردند که عکست رو برای تبلیغات بزارن سر در پروما ولی بابات راضی نشد هر کاری کردیم گفت نه چی کار کنم  نشد دیگهاز دست این بابا . ولی یه خاطره خوب شد که هر وقت بهش فکر می کنم کلی شادم می کنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله خاله
29 آبان 90 16:45
جیگر خوابیدنت رو عسل


معصومه مامان سهند
1 آذر 90 13:12
ای جونمممممممممم با این پسر نمکی ممنونم از حضور گرمتون در وبلاگ پسرم


منم ممنونم که بهمون یر زدین
مامان یسنا
1 آذر 90 19:03
ای جانم به این پسر!!!یاد اون لاکپشته توی کارتون بامزی افتادم که وقتی ساعت خوابش میرسید هرجاو هرطور که بود میخوابید.
اگه دوست دارین با هم دوست بشیم خبر بدین


سلام خانمی منم مامان متین این آقا پسر گل خواهرزادمه ما همین الانش هم دوست هستیم و البته توی وب محمدرضا جونم هم لینک شدید.
مامان امیرعلی
2 آذر 90 0:23
چه بامزه.حیف ایکاش باباش میذاشت


واقعا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زبل مامان می باشد