بابات نذاشت چی کارکنم دیگه؟!
منو شماو بابا علی رفته بودیم پروما برای خرید شما هم که همیشه دوست داری توی سبد بشینی وقتی خسته شدی همش می گفتی مامان بریم خونه دیگه خسته شدم ماهم برای این که کمی تحمل کنی برات خوراکی و ماست میوه ای خریدیم ولی شما دیگه لباس خوابو پوشیده بودیو همون جوری که نشسته بودی خوابت برد. منم فرصت طلب عکس گرفتم تازه غیر از من هر کی می دید کلی ذوق می کردو عکس ی گرفت. خریدامون که تموم شد رفتیم دم صندوق شما همچنا خواب بودی. صندوقدارا اینقدر خوششون اومده بود که رفتن با مدیر پروما صحبت کردند که عکست رو برای تبلیغات بزارن سر در پروما ولی بابات راضی نشد هر کاری کردیم گفت نه چی کار کنم نشد دیگه از دست این بابا . ولی یه خاطره خوب شد که هر وقت به...